خاطرات یک مُغ
خدایا کفر نمی‌گویم،

پریشانم،

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟


مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی

خداوندا


اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی


لباس فقر پوشی


غرورت را برای ‌تکه نانی


‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌


و شب آهسته و خسته


تهی‌ دست و زبان بسته


به سوی ‌خانه باز آیی


زمین و آسمان را کفر می‌گویی


نمی‌گویی؟


خداوندا

اگر در روز گرما خیز تابستان


تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی


لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری


و قدری آن طرف‌تر


عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌


و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد


زمین و آسمان را کفر می‌گویی


نمی‌گویی؟


خداوندا


اگر روزی‌ بشر گردی‌


زحال بندگانت با خبر گردی‌


پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت


خداوندا تو مسئولی


خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن


در این دنیا چه دشوار است،

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است



نوشته شده در تاریخ توسط شازده کوچولو | پیام ها ()

همه آدم‌ها با هم برابرند ، اما پول‌دارها محترمترند . همه آدم‌ها با هم برابرند ، اما دخترها پرطرف‌دارترند . همه آدم‌ها با هم برابرند ، اما بچه‌ها واجب‌ترند . همه آدم‌ها با هم برابرند ، اما خانم‌ها مقدم‌ترند . همه آدم‌ها با هم برابرند ، اما سیاه‌ها بدبخت‌ترند و سفیدها برترند... البته تبعیضی در کارنیست . در کل همه آدم‌ها با هم برابرند ، اما بعضی‌ها برابرترند.

 

معلم پای تخته داد می زد
 
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گردپنهان بود
ولی ‌آخر کلاسی ها
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق می زد
برای آنکه بی خود، هیا هو می کرد وبا آن شور بی پایان  
تساوی های جبری رانشان می داد
خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین نوشت
یک با یک برابر هست
از میان جمع شاگردان یکی برخاست 
همیشه یک نفر باید به پا خیزد
به آرامی سخن سر داد
تساوی اشتباهی فاحش و محض است
معلم
مات بر جا ماند!
و او پرسید
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
یک با یک برابر بود
سکوت مدهوشی بود و سوالی سخت
 معلم خشمگین فریاد زد
آری برابر بود.
و او با پوزخندی گفت
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که زور و زر به دامن داشت بالا بود
وانکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت
پایین بود
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که صورت نقره گون
چون قرص مه می داشت
بالا بود
وان سیه چرده که می نالید
پایین بود
اگریک فرد انسان واحد یک بود
این تساوی زیر و رو می شد
حال می پرسم
یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفت خواران
از کجا آماده می گردید
یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد ؟
یا که زیر ضربت شلاق له می گشت ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد ؟
معلم ناله آسا گفت
بچه ها در جزوه های خویش بنویسید:
یک با یک برابر نیست



نوشته شده در تاریخ توسط شازده کوچولو | پیام ها ()
درباره وبلاگ
شازده کوچولو
دل داده ام بر باد ، بر هر چه باداباد مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد
» پست الکترونیک
» RSS
موضوعات
مطالب اخیر
دکتر شریعتی
همه با هم برابرند
آرشیو مطالب

بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 3013

Blog Skin

دانلود فیلم

سایت ساز رایگان

بهراد آنلاین

شادزیست

دانلود فیلم

لیمونات